سلام امروز اومد یه پک انحصاری برای استیکر تلگرام گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد
طراحی و ساخت بنده بوده
سلام امروز اومد یه پک انحصاری برای استیکر تلگرام گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد
طراحی و ساخت بنده بوده
ماجرای هُدهُد و بُلْقَیس
حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ با تمام حشمت و شکوه و قدرت بینظیر بر جهان حکومت میکرد. پایتخت او بیت المقدس در شام بود. خداوند نیروهای عظیم و امکانات بسیار در اختیار او قرار داده بود،تا آن جا که رعد و برق و جن و انس و همه پرندگان و چرندگان و حیوانات دیگر تحت فرمان او بودند. و او زبان همه آنها را میدانست.
هدف حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ این بود که همه انسانها را به سوی خدا و توحید و اهداف الهی دعوت کند و از هرگونه انحراف و گناه باز دارد و همه امکانات را در خدمت جذب مردم به سوی خدا قرار دهد.
در همین عصر در سرزمین یمن، بانویی به نام «بُلْقَیس» بر ملت خود حکومت میکرد و دارای تشکیلات عظیم سلطنتی بود. ولی او و ملتش به جای خدا، خورشید پرست و بت پرست بودند و از برنامههای الهی به دور بوده و راه انحراف و فساد را میپیمودند. بنابراین لازم بود که حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ با رهبریها و رهنمودهای خردمندانه خود آنها را از بیراهه و کجرویها به سوی توحید دعوت کند. و مالاریای بت پرستی را که واگیر نیز بود، ریشه کن نماید.
روزی حضرت سلیمان بر تخت حکومت نشسته بود. همه پرندگان که خداوند آنها را تحت تسخیر سلیمان قرار داده بود با نظمی مخصوص در بالای سر سلیمان کنار هم صف کشیده بودند و پر در میان پر نهاده و برای تخت سلیمان سایهای تشکیل داده بودند تا تابش مستقیم خورشید، سلیمان را نیازارد.
در میان پرندگان، هُدهُد (شانه به سر) غایب بود، و همین امر باعث شده بود به اندازه جای خالی او نور خورشید به نزدیک تخت سلیمان بتابد.
سلیمان دید روزنهای از نور خورشید به کنار تخت تابیده، سرش را بلند کرد و به پرندگان نگریست دریافت هُدهُد غایب است. پرسید: «چرا هُدهُد را نمیبینم، او غایب است. به خاطر عدم حضورش او را تنبیهی شدید کرده یا ذبح میکنم مگر این که دلیل روشنی برای عدم حضورش بیاورد.»