یادداشت1

نوشتن ترس نداره
یادداشت1

نوشتن ترس نداره برای یادی گیری وکسب اطلاعات و اموزش بهتر و فهم و درک مطالب بهتر بنویسیم از وقتی که تکنولوژی پیشرفت کرده دیگه نوشتن رفته
دفتر یاداشت جای خودشو به موبایل داده و........

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
http://c.ganjoor.net/beyt-xml.php?n=10&a=1&p=2
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه

یادداشت1

نوشتن ترس نداره





۴ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

باز باران با ترانه با گهرهای فراوان میخورد بر بام خانه

یادم آید روز دیرین گردش یک روز شیرین.....

 

هر وقت باران می‌گرفت این شعر به مغزش هجوم می آورد.و به سرعت پرتاب می‌شد به کوچه باغهای کودکیش؛ کوچه های باریک و پیچ در پیچ خیابان بهارستان؛ آن وقتها که هنوز تهران پر بود از باغ و برگ چسبهای پیچیده به دیوارها و خانه های قدیمی. هر چند که دوران عوض شده بود و در گوشه و کنار کوچه ها آپارتمان های 2 طبقه هم به ندرت خودنمائی می‌کردند...اما هنوز انگار همان بو ی خاک و کاهگلی که روی بعضی از دیوارباغها مانده بود به مشامش می‌رسید.


حتی چهره مادرانی که وقتی به دنبال دوستانش می‌رفت تا به مدرسه بروند در را با لبخندی درخشان به رویش باز میکردند با چادر نمازهای گلدار و دوست داشتنیشان؛ یعنی که مادرند؛و دوستانی که با یقه های سفید و گیسهایی سیاه با ربانهای پاپیون شده سفید با کیفهای دستی دوان دوان می آمدند؛ چهره بقال محل که هر روز با آفتابه جلوی در مغازه اش؛ همان در های چوبی سبز-آبی؛ لنگه به لنگه؛ آب میپاشید و جارو میزد؛؛؛؛ لبو فروش محل که روی گاری دستی اش لبوی داغ میگذاشت و با ملاقه روحی اشک چشم قرمز لبو را روی لبوی تکه تکه شده خریداران میریخت و هم میزد تا داغتر شوند؛ !چهره یکی یکی این افراد انگار به تازگی آنها را دیده باشد جلوی چشمانش رژه میرفت و همیشه لبخند زیبای مادر که در را به رویش می بست و با حمدو سوره ای او را روانه میکرد؛ هر چند که چند سالی در دوران دبستان با سر کشیدن چادر مشکیش و گرفتن دست او دست دردست به مدرسه میرفتند.


حتی در راه گهگاهی آرام آرام مادر شعرهای کتاب را که خودش نیز بلد بود با او زمزمه میکرد؛ و چقدر دلچسب که میدانستی مادران دیگر این کار را نمیکردند؛ و فقط مادر او بود: مادر او که در این خاطرات همیشه این شعرها را بلد بود؛ گویند مرا چوزاد مادر؛تک تک ساعت چه گوید هوشیار؛ و......

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۶
امین پورسلطان

داستان های بهلول تخت پادشاهی

روزی بهلول وارد قصر هارون الرشید شد و چون مسند خلافت را خالی و بلامانع دید جلو رفته و بدون ترس و واهمه بر تخت خلیفه نشست

غلامان دربار چون آن حال بدیدند به ضرب چوب و تازیانه بهلول را از تخت پایین کشیدند

هنگامی که خلیفه وارد شد بهلول را در حالتی بهم ریخته دید که گریه می کند

از نگهبانان سبب گریه ی او را پرسید

نگهبانان گفتند : چون در مکان مخصوص شما نشسته بود او را از آنجا دور کردیم

هارون ایشان را ملامت کرد و بهلول را دلداری داده و نوازش نمود

بهلول گفت : من برای خود گریه نمی کنم بلکه به حال تو می گریم

زیرا که من چند لحظه در مسند تو نشستم اینقدر صدمه دیدم و اذیت و آزار کشیدم

در این اندیشه ام که تو که یک عمر بر این مسند نشسته ای  چه مقدار آزار خواهی کشید و صدمه خواهی دید

تو به عاقبت کار خود نمی اندیشی و در فکر کارهای خود نیستی !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۹:۲۴
امین پورسلطان

به دختره میگم چقد کیفت قشنگه

میگه ممنون چرم مشهده داداشم از فرانسه اورده

توروقران ازدواج فامیلی نکنین!!!indecision


توجه کرده اید که ساختار زولبیا بسیار حساس است. چون کافی است کمی فاصله‌ی حلقه‌ها از یکدیگر نسبت به سطح مقطع آنها بیشتر باشد تا در گاز دوم، لنگر پیچشی حاصل از طره‌‌ی آزاد ایجاد شده از گاز اول، باعث گسیختگی مقطع حلقه‌ها در دورترین نقطه از سر آزاد حلقه شده و سقوط بخشی از حلقه‌های زولبیا را به همراه داشته باشد



ﻣﯿﮕﻦ ﻭﺍﺱ ﮐﺴﯽ ﺑﻤﯿﺮ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﺐ ﮐﻨﻪ
 .
 . ﮐﺴﯽ ﺗﺐ ﻧﮑﺮﺩ؟
 ﺳﺮﻓﻪ ﺍﻡ ﻧﺒﻮﺩ ؟
 ﻋﻄﺴﻪ ﺍﯼ !
 ﺳﮑﺴﮑﻪ ﺍﯼ؟ !!
 ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﺍﺻﻦ؟
 ﺑﺮﻡ؟؟
 ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﻓﺼﻠﯽ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻟﻪ !!
 ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﯾﻀﺎﺭﻭ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﯼ؟


♥️ من لازم نیست مطلب بذارم

.

.

✘ همین که سایه ام بالا سرتونه

 برین خدا رو شکر کنین

 

✔️ ولااااا....

 (°°)

 <) (>

 _//_



ﻫﺮﮐﯽ ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺻﺶ ﭼﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ
بگه😑
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺗﺎ ﺑﻼﮐﺶ ﮐﻨﻢ ..😑
. ﻭﺍﻻ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺍﺭﻡ پست میزارم😡
ملت دارن لاو میترکونن😑
ایشالا اینترنتتون قطع شه😆😆

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۲۳
امین پورسلطان

 
"... زیبایی اندام یک مرد در داشتن کمری است که سرش می‌رود اما خم نمی‌شود،

رکوع چنین اندامی از سجود نمازگزاران حرفه‌ای خدا را و فرشتگان را بیشتر خشنود می‌کند..."
 

 
در این آفرینش بزرگ، شهید تنهاموجود زنده ای است که میلاد دارد، امّا مرگ ندارد
 


"... رقت‌بارترین منظره‌ای که مرگ را نیز می‌گریاند، التماس یک گرگ است!

ناله عاجزانه یک شیر است! نه، گریستن یک مرد است..."

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۹
امین پورسلطان